اولین ماشین کیانا
سلام کیانا جونم دیروز عصر با بابایی رفتیم بیرون و یه ماشین خوشکل واست خریدیم .اینقدر خوشحال بودی که نمی اومدی ازش پایین .این اولین اسباب بازی بزرگی بود که خریدیم گرچه یک کمی زود بود ولی دیگه روزا خیلی حوصله ات سر میرفت تو خونه و چون زمستونه نمیشه بردت بیرون ولی تو خونه میتونی با این ماشینت بازی کنی و سوارش شی.امیر جونت پاهاتو میذاشت رو رکاب تا بتونی ماشین سواری کنی و بهت میگفت میخوام زود رانندگی یادت بدم تا مث مامانت نشی راستی نگفته بودم الان چند ماهه که آخر اسم همه رو جون صدا میزنی خیلی شیرین تر میشی هر چی بزرگ تر میشی ....به امیر میگی امیر جون به عمه هم میگی عمه جون و من. حتی به فرید همسایه ... کتاب قصه ها رو...
نویسنده :
افضل
9:55