شیرین زبونی
سلام جوتو کوچولوی مامانی
میخواستم عکسای مسافرتمونو بذارم که دردسر شد و نتونستم ولی در اسرع وقت همشونو میذارم .
خوب بگم از 5 شنبه که با خودم آووردمت سر کار و تو خیلی اینجا شیطنت کردی .تو ماشین حالت بد شد که ضد حال خوردیم جفتمون.اولش از بچه ها خجالت میکشیدی ولی بعدش شروع کردی به بازی کردن و شلوغی .تمام کلیدای کمد اتاق ها رو در آورده بودی و به هر دری که میرسیدی میرفتی تو اتاق .از شانس بدت دو تا جلسه هم اینجا تشکیل شد که من هی دنبالت می اومدم که نری وسط جلسه اینم بگم اذیتم نکردی فقط شیطنت میکردی تا ساعت یازده و نیم که خوابیدی و حدودا دو ساعت بعد بیدار شدی ،اینقدر خسته شده بودی که ظهر رفتیم خونه از 3 عصر تا نزدیکای هفت خوابیدی . مامان بزرگ بیچاره به خاطر تو که من اشتباه کردم گفتم تو حالت تو ماشین بد شده .بعد از حنا بندون صبح زود راه افتاده بود و اومد تا تو خانوم خانوما دیگه مجبور نشی با من بیای سرکار .خداییش خیلی خوبه که واسه عروسی دختر خواهرش اینهمه راه رفت و برگشت ، کاش بهش نمیگفتم ..... . یک کمی سرما خوردی و شبا بینیت میگیره حالا دکتر عسگری دارو داده که بخوری خوب میشی جوجوی من.
کارای قشنگتو که جدید یاد گرفتی الان دو روزه هی میگی امیر کو ؟ عمه کو ؟ و اینم بگم که درست نمیتونی بگی "ک" یه جورایی صدای "ه" میده تلفظت. میگم منو چند تا دوست داری تو هم جواب میدی ده تا و با انگشت نشون میدی .و حس مالکیت رو یا گرفتی وسایلشونو با اسم صدا میزنی مثلا" اگه روسری عمه مینا رو بر دارم بهم میگی عمه ؟ منم میفهمم دیگه یعنی مال عمه است ؟خودتو تو آینه میبینی میگی عسلم.اسم باباتو که صدا میزنی امیرحسین واست ضعف میره .عزیزتر میشی هر روز جیگر طلای من کیانا گلم.