کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

کیانا

اولین آمپول

1393/5/1 10:12
نویسنده : افضل
377 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق...

گاهی روزا با خودم فکر میکردم که اگه یه روز مریض شدی تا جایی که میتونم بهت آمپول نزنم یا به دکتر بگم فقط شربت و قرص بده ولی انگار زورم تا دیشب بود.پریروز که رفته بودیم خرید واست،کولر ماشین یهو گازش خالی شد و تا خونه بدون کولر رفتیم .جهنم به تمام معنا بود او روز حتی اینقدر داغ شده بودی که لباساتو در آووردم و با زمینه مریضی که از قبل داشتی .شب خیلی تب کردی ولی با داروهایی تو خونه داشتم بهتر شدی و صبح دلم نیومد تنهات بذارم و موندم خونه .عصر با هم رفتیم خرید و اصلا حال نداشتی و چشمات به همه میگفت که خیلی مریضی...و با اصرار عمو مهدی بردیمت دکتر یعنی از همون تو پارکینگ برگشتیم .

دکتر هم بی انصافی نکرد و یه پنی سیلین و یه دگزا برات نوشت ،من که گفتم اصلا تو اتاق هم نمیام  بابات هم گفت منم نمیرم  ،ولی عمو مهدی چون خاطره خوبی از تب نداشت .گفت خودم میبرمش و اون تو رو محکم گرفت تو بغلش  ،اولی رو که زد جیغت رفت رو هوا ،منم گوشامو گرفته بودم که دیدم بابا پرید تو اتاق آخه رفته بود دنبال قبض گرفتن ،اون یکی پاتو بابات گرفت و بعدیشو زد در حالی که بابا گریه میکرد و منم بغض کرده بودم پشت پرده وایساده بودم و عمو مهدی روشو کرده بود اونطرف و همه چیز تموم شد در حالی که پرستار از اتاق می اومد بیرون گفت چقدر همه لوسید .عزیزم تو در حال گریه میگفتی دردم اومد افضل جون ،محکم آمپول زد خانم ،بازم عمو مهدی با ماشین و فرمون آرومت کرد و خدا رو شکر دیشب دیگه راحت خوابیدی و تب نداشتی .این اولین آمپول زندگیت بود ،ان شاالله دیگه هیچوقت مریض نشی و اگه شدی در حد همون قرص و شربت باشه.

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان کیمیا
6 مرداد 93 1:02
عزیزم.انشالله که همیشه سالم وسلامت باشی. بلا به دور باشه گلم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کیانا می باشد