کیاناکیانا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

کیانا

مرور خاطرات تعطیلات

1392/11/7 8:11
نویسنده : افضل
298 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم .چون چند روزه که خیلی جیغ میکشی بهت امروز میگم جغ جغه...

هفته پیش خاله اعظم و سارا و مهدی  5 شنبه اومدن پیشمون خیلی دلم باز شد آخه خیلی وقت بود که کسی نیومده بود از رفسنجان پیشمون. مامان بزرگ و بابا بزرگم شب قبلش رسیدن تهران.با هم خیلی خوش گذروندیم .تو هم به سارا میگفتی آلا .دیگه باید بگم که فلفل زبون شدی.همه چیزو تکرار میکنی ،اینقدر این روزا رو دوست دارم که اروم اروم بزرگ شدنت رو میبینم و میفهمم که بعضی چیزا رو درک میکنی.یک کم لجباز شدی و هر کی میخواد بره بیرون دوست داری باهاش بری.مهدی که واست شکلک در می اوورد میترسیدی ولی بازم دوست داشتی که سر به سرت بذاره.عمه هم که رفته بود مشهد و دیشب اومد و کلی سوغاتی اوورد واسمون .

یکشنبه صبح زود خاله اینا رفتن ولی مامان بزرگ و بابا بزرگ هنوز هستن .کاش بیشتر می موندن ولی میدونم که دلشون پیش بچه های دیگه است مخصوصا که آناهیتای خاله رو مراقبت میکنه تا خاله از سر کار برگرده.

نمیدونم از کدوم کارات بنویسم ولی همه چی یاد گرفتی و هر کلمه ای بگم تکرار میکنی .حتی کتاب قصه هاتم واسم توضیح میدی اسم تمام حیوونا رو میگی .

خیلی خوشی زود میگذره و بازم تنها میشیم .دوباره من و تو .نمی دونم تا کی باید تنها بمونیم ولی احساسی بهم میگه یه روز همه با هم جمع میشیم .خدا کنه فقط خاله تصمیمی که گرفته رو انجام بده .........به امید اون روز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کیانا می باشد