مرور خاطرات دندون
سلام عشق مامان
قبل از هر چیزی میخوام اول بگم من از اولین دندونت که خودشو به مامان نشون داد رو ثبت کردم تو دفتر خاطراتت، ولی چون این وبلاگو دیر باز کردم ،از دندون سیزدهم و چهاردهمت میگم که اسمش دندون نیشه !
الان دیگه یه کوچولو اومدن بیرون از بالا . مثل همیشه و مثل بقیه دندونات اذیت میشی و سرت کمی داغه ولی فکر کنم درد قبل رو نداری یا شایدم دیگه عادت کردی نفس، چون غر نمیزنی اصلا.
کیانا من و تو داستانهایی داشتیم سر این دندون در اووردنت که حالا برات مختصر تعریف میکنم:
اولش که دیر مرواریدای کوچولوت زد بیرون چقدر حرص خوردم بردمت دکتر و اونم کلی بهم دلداری داد که اشکال نداره و گفت تا 13 ماهگی وقت داره و از این جور چیزا ولی همین که اینو گفت هفته بعد دوتا دندون پایین به فاصله یک هفته پریدن بالا وای نمیدونی چقدر با دندون قشنگگگگگگگگگگگگ شده بودی یادش که می افتم میخوام بخورمت شیرین عسل
بعد از عید یعنی دقیقا 13 ماهگیت دوتا مرواریدای بالا که مثل چاقو تیز بودن در اومدن وکلی سر شیر خوردن تو مشکل داشتم ولی جیگر شده بودی .
بعدشم دوتا کنار دندونای جلوت که دقیقا" میشد دندون پنجمی و ششمی .یک ماه بعد هم دوتا بغل دندونای بالات یعنی هفتمی و هشتمی
بالاخره تحولی جدید!!!!!!!!!!!!!!
آسیاب هات که تو 16 ماهگی 4 تا به ترتیب چند روز سر زدن بیرون(نه و ده و یازده و دوازده ) دیگه خیالم راحت شد که تو هم میتونی علاوه بر گاز زدن ،غذاها رو هم بجوی . باباتم که عشقش این بود که دستشو تو گاز بگیری و هر وقت میگفتم این کار رو بهش یاد نده بچه هارو گاز میگیره ،کار خودشو میکرد و با وجود اینکه درد داشت میگفت اصلا درد نداره !!! لوست میکرد اینجوری دیگه
این مختصری بود از خاطرات مروارید کوچولوهات. دیگه جزئیاتش بماند که چقدر نون خریدیم و آش پختیم و ژل میزدیم به لثه هات و..........کلی ریز جزئیات که وقت دارم یه عمر اگه خدا بخواد و عمرم برسه برات تعریف کنم